الان در واقع وارد اولین ساعات چهلمین روز شدم ...
کل تابستون هیچ پشه ای بالای سرم وز وز نمی کرد .. نمی دونم امشب چه صیغه ای که تا می خواد چشمام گرم شه سرکل پشه پیدا میشه و بعد که چراغ رو روشن می کنم دیگه غیبش میزنه !!!
البته قدیم هم هر وقت نماز صبح میشد اون زمان های قبل یعنی اون زمانی که ایمانم محض بود برای نماز صبح پشه ها بیدارم می رکدن .. !برای همین کمتربا پشه ها درگیر می شدم بهش می گفتم می تونید از خون من بخورید ولی توی گوشم نیایید ویز ویز کنید ! و همین هم می شد .. که البته غالبا خونم هم نمی خوردن ... !
شاید خرافاتی باشم و لی این چیزیه که برای من اتفاق افتاده بود
الانم وقتی تا دقیقا چشمم گرم میشه پشه میاد سراغم شاید می خوان بگن این شب یعنی آخرین شب مانده به چهلمین روز رو نگه دارم و احیاش کنم .. نمی دونم ! امشب شب جمعه است .. سه طاسین وارد شده .. سه طاسین همون سه سوره ی نمل شعری و قصص که با طس شروع میشن .. موضوعات تقریبا متحدی دارند ولی زاویه و دیدگاهشون کاملا فرق میکنه ... هر دو یه سری روایات متحد رو نقل می کنند و لی در هر سوره به نوعی نگاه و نوعی دیدگاه خاص رو عنوان می کنند .. که این سه تا سوره اینگار همدیگر رو کامل می کنند ...
حالمم خوبه بد نیست ... زن ها عجیب برایم جذاب شدن .. شاید شیطون باشه .. شاید هم نه .. و جالبتر اینکه به هر زنی رغبت ندارم !
یعنی زنی باید باشه که دوستش داشته باشم ... از ته دل و زیبایی هاش رو بیان کنم و رویا سازی توی ذهنم به شدت داره شکل میگیره و جالبه وقتی توی اون حال قران رو باز میکنم .. آیه ای میاد که میگه آنها و زنانشان در زیر سایه های بهشتی نشسته اند و راضی و خشنودن .. حالا دقیقش رو یادم نیست .. خوش به حاشون چه حالی می کنند ! به قول یکی تا می تونیم باید در مورد بهشت بخونیم و از خوندنش لذت ببریم .. چون جهنم رو بالاخره میریم می بینیم ! پس نیزای نیست بدونیم چه خبره !!
ولی واقعا کمال گرایی توی دلم داره موج می زنه ... توی قضیه ازدواج هم که دیگه به شدت .. فکر نکنم با این عقیده کمال گرایی که دارم هیچ وقت ازدوج کنم اگر هم بشه فکر نکنم از روی عشق و علاقه باشه ...
به هر حال یا الله
رضی برضائک ...
تسلیم لقضائک ...
نوشته شده توسط: چهلم